سطح سنجـش (اندازه گیری)
>>> کپی برداری تنها با ذکر منبع مجاز است.
منبع: کتاب «
راهنمای آسان تحلیل آماری با SPSS؛ نویسنده: رامین کریمی»
هر متغیر شامل دو یا چند طبقه یا ویژگی است. مثلا جنس متغیری است با دو طبقه زن و مرد، و محل تولد متغیری است با چند طبقه که همان محل تولد افراد است. سطح سنجش یا متغیرها به نحوه رابطه طبقات متغیر با یکدیگر مربوط است.
بر اساس نوع اندازه گیری، متغیرها به دو دسته کمّی و کیفی تقسیم میشوند. متغیر کمّی متغیری است که از نظر کمیّت (مقدار) تغییر میکند و می توان اختلاف مقادیر آن را با استفاده از عدد ثبت کرد و آنها را با هم جمع کرد (جمع پذیر هستند). به بیان دیگر، متغیرهایی هستند که انسان توانسته است برای آنها واحد و مبدأ اندازه گیری معیّن کند مانند قد، وزن و سن.
متغیر کیفی، به متغیری اطلاق میشود که اختلاف و تغییرات بین میزان های مختلف آن کیفی است و برای ثبت آن ممکن است از حروف الفبا یا کد استفاده شود. اینگونه متغیرها را نمی توان جمع و تفریق کرد و برای آنها مبدأ اندازه گیری نیز وجود ندارد.متغیرهایی مثل جنس (زن یا مرد)، رنگ مو، قومیت (فارس، ترک، کرد و...)، احساس خوشبختی، بزه کاری، تعهد شغلی و انسجام اجتماعی از این دسته هستند. به عبارت دیگر متغیر کیفی متغیری است که نمی توان آن را با ابزار کمّی اندازه گیری کرد، ولی سنجش آن به صورت طبقه بندی صورت میگیرد. به عبارت دیگر، متغیر کیفی متغیری است که به صورت طبقه بندی قابل اندازه گیری است.
اکثر نویسندگان حیطه آمار، بر مبنای تقسیم بندی و تمایزی که استیونز (1946) بین سه سطح سنجش اسمی، ترتیبی و فاصله ای/ نسبی قائل شده است عمل میکنند. در ادامه به تشریح هرکدام از این سه سطح سنجش (سطح اندازه گیری) پرداخته ایم.
1.سطح سنجش اسمی
متغیر اسمی متغیری است که می توان بین طبقات آن تمایز قائل شده اما نمی توان طبقات آن را رتبه بندی کرد. در این سطح سنجش، افراد متعلق به طبقات مختلف با هم تفاوت دارند اما کمّی کردن میزان تفاوت آنها بی معناست. گاهی به متغیرهای اسمی، متغیرهای کیفی یا طبقه ای گفته میشود.محل تولد، جنس و وضع تاهل همه مصداق های متغیر اسمی اند.
مثال:
جنسیت: شامل دو طبقه زن و مرد.
قومیت: شامل چند طبقه ( فارس، آذری، کرد، لر و...).
اصلیت: شامل دو طبقه بومی و غیر بومی.
ملیت: شامل طبقات متعدد (ایرانی، عراقی، افغانی و ...).
وضع تاهل: شامل دو طبقه متاهل و غیرمتاهل؛ و یا چندین طبقه: متاهل، ازدواج نکرده، همسر فوت شده، همسر جدا شده و همسر ترک کرده.
نوع مسکن: شامل ملکی، اجارهای، سازمانی و رایگان.
گرایش سیاسی: شامل راست، میانه و چپ.
سواد: شامل دو طبقه باسواد و بیسواد.
نوع شغل: شامل تمام وقت، نیمه وقت و فصلی.
2.سطح سنجش ترتیبی
متغیر ترتیبی متغیری است که رتبه بندی طبقات آن با معناست. بین طبقات مراتب قابل قبولی وجود دارد ولی با این وجود، کمّی کردن دقیق میزان تفاوت امکانپذیر نیست.میتوان از مردم پرسید تا چه حد با مطلب خاصی موافق اند یا مخالف. طبقات را میتوان بر حسب شدّت موافقت با مطلبی یا نگرشی رتبه بندی کرد. اگر از مردم بپرسیم وضع اشتغال آنها چگونه است و سه گزینه «اصلا کار نمیکنم»، «پارهوقت» و «تمام وقت» ارائه کنیم این متغیر متغیری ترتیبی خواهد بود. هر متغیری که بتوان طبقات آن را رتبه بندی کرد اما نتوان تفاوت طبقات آن را دقیقا به صورت عددی کمّی ارائه کرد، متغیر ترتیبی است.
مثال:
طبقه اجتماعی: که عموما شامل سه طبقه است: بالا، متوسط و پایین.
قشر اجتماعی: که شامل سه طبقه (بالا، متوسط و پایین) یا پنج طبقه (بالا، متوسط بالا، متوسط، متوسط پایین و پایین).
نگرش ها: که عموما شامل سه طبقه (موافق ، بینظر و مخالف) و یا پنج طبقه ( کاملا موافق، موافق، بینظر، مخالف، کاملا مخالف).
سلسله مراتب سازمانی: شامل چندین طبقه: رئیس، معاون، مدیر بخش، معاون بخش، کارمند معمولی.
سطح پیشرفت صنعتی: شامل سه طبقه: کشورهای پیشرفته، در حال توسعه و توسعه نیافته.
گروه های درآمدی: شامل سه طبقه، پردرآمد، میان درآمد و کم درآمد.
نکته: وقتی متغیرهای اندازه گیری شده مربوط به مقیاس های روانی اجتماعی، پرسش نامه های روان شناختی یا آزمون های شناختی هستند، ممکن است تفاوت هایی در سطح اندازه گیری متغیر مشاهده کنیم. بسیاری از این مقیاس ها دارای نقاط صفر قراردادی هستند که توسط سازنده آزمون مشخص گردیده و در مقایسه با اندازه خط کش استاندارد اینچ یا سانتی متر، فاقد واحد مشخص اندازه گیری هستند. از نظر فنی، این متغیرها دارای ماهیت ترتیبی (رتبهای) است، اما در عمل، پژوهشگران به آنها در قالب مقیاس های فاصله ای یا نسبی نگاه میکنند و این موضوع سال هاست که در متون پژوهشی مورد بحث و اختلاف نظر بوده است.در مورد سطح سنجش متغیرهای ترتیبی نظرات متفاوتی وجود دارد. تامل در برخی از این دیدگاه ها خالی از فایده نیست:
دیدگاه اول: گاهی برخی از پژوهشگران نمرات چند سوال ترتیبی را با هم جمع کرده و اقدام به ساخت مقیاس میکنند (مانند جمع کردن نمرات افراد در چند سوالات و ساختن مقیاس) و یا و بعد از آن نمرات مقیاس به دست آمده را در سطح سنجش فاصله ای در نظر گرفته و از آزمون های پارامتری استفاده میکنند. میلر معتقد است که چون در محاسبه آزمون های پارامتری نمرات به دست آمده از نمونه را جمع و تقسیم و ضرب میکنیم در نتیجه این اعمال ریاضی را تنها برای نمراتی میتوان به کار برد که واقعا عددی باشند و استفاده از این آزمون های پارامتری برای این داده ها، باعث تحریف داده ها و در نتیجه تردید درباره نتیجه گیری از روی آزمون میشود. از این رو، کاربرد تکنیک های پارامتری فقط برای نمراتی است که واقعا عددی اند.
دیدگاه دوم: متغیر ترتیبی متغیری کیفی است اما چون طبقاتش نسبت به هم بالا و پاییناند تا حدی به متغیرهای کمّی نزدیک میشود. از اینرو، در برخی مواقع مانند ترکیب کردن چند متغیر ترتیبی و ساختن مقیاسی برای یک مفهوم انتزاعی (مانند مقیاس های رضایت شغلی، اعتماد اجتماعی، اضطراب و ...) یا برای تحلیل های رگرسیونی آنها را با تسامح مقیاس فاصل های در نظر میگیرند. جز این موارد به هیچ وجه نباید با متغیر ترتیبی به مانند متغیری کمّی عمل کرد. به طور مشخص نباید برای متغیر ترتیبی میانگین و میانه یا چارک حساب کرد؛ چنین اندازه هایی برای متغیر ترتیبی بی معناست.
دیدگاه سوم: مقیاس پاسخ تراکمی (مانند مقیاس لیکِرت) مستلزم آن است که پاسخ دهندگان بر اساس طیف زمینه سازی که به وسیله لنگرگاه تعریف شده است، اندازه هایی را به عناصر اختصاص دهند. اعداد به طور معمول به صورت صعودی مرتب میشوند تا بیشتر خصیصه های را که درجه بندی میشوند، منعکس کنند. متداول ترین مقیاس پاسخ تراکمی مقیاس های 5 و 7 درجه است. مقیاس تراکمی به این دلیل به این نام خوانده میشود که امکان جمع کردن رتبهها با هم و تقسیم آنها بر مقدار ثابتی (فرآیندی که به طور معمول برای تعیین میانگین استفاده میشود) برای تعیین نمره هر فرد در پرسشنامه وجود دارد. به بیان دیگر میانگین به دست آمده ازمقیاس پاسخ تراکمی با معناست.
لیکرت (1932) اظهار میدارد که روش درجه بندی او (مقیاس لیکرت) با مقیاس درجه بندی ترستون همبستگی نزدیک به 1 دارد که به ظاهر هر دو دارای روش فاصل های هستند. گیلفورد (1945)، در کتابش به نام "روشهای روان سنجی" تأیید کرد که مقیاس های پاسخ تراکمی حداقل، بیشتر ویژگی های مقیاس فاصله ای را در مقایسه با مقیاس های دیگر داراست. ادواردز (1957) گامی جلوتر میرود و بیان میکند که «اگر به مقایسه میانگین نمره های نگرش دو یا چند گروه علاقه مندیم، این کار را میتوانیم همانند مقیاسهای فاصله ای با فواصل یکسان به وسیله مقیاس های رتبه بندی تراکمی انجام دهیم.
اگر چه ممکن است برخی پژوهشگران از این که تا چه اندازه نقاط روی مقیاس پاسخ تراکمی به واقع با فواصل یکسان توزیع شده اند، دچار تردید باشند، بیشتر پژوهش های منتشر شده در علوم رفتاری و علوم اجتماعی در نیم قرن گذشته، بیشتر از مقیاس های پاسخ تراکمی استفاده کرده اند، به گونه ای که گویی آنها به مقیاس های فاصله ای شباهت دارند. پژوهشگران، نمره های مقیاس را با هم جمع می کنند و میانگین را به دست می آورند و این اندازه گیریها را در تحلیل آماری که به طور معمول برای تفسیر بهتر نتایج که نیازمند اندازه گیری فاصله ای یا نسبی است، به کار میبرند. به نظر ما، این روش در مقیاس های پاسخ تراکمی، قابل قبول، مناسب و کاملا سودمند است. برای مقیاس های پاسخ تراکمی می توان میانگین را با داشتن همه ویژگی های مناسب آن اندازه گیری کرد و راه برای انجام دامنه گسترده ای از روش های آمار پارامتری مانند همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس(آنووا)، در مورد آن باز است.
3.سطح سنجش فاصله ای
متغیر فاصله ای متغیری کمّی است که واحدهای اندازه گیری آن هم ارز و مساوی اند، اما فاقد صفر حقیقی است. به عبارت دیگر، واحدهای اندازه گیری متغیر فاصله ای با هم برابرند و می توان آنها را با هم جمع کرد یا از هم تفریق کرد، اما نمی توان آنها را بر هم تقسیم کرد و از آنها نسبت گرفت. واحدهای اندازه گیری متغیر فاصله ای مساوی اند، اما فاقد صفر حقیقی است.
برای مثال متغیر دما متغیری فاصله ای است که مقادیر آن با واحد استانداردی به نام درجه سانتیگراد اندازه گیری میشود. اگر در ظهر دمای هوا 6 درجه سانتیگراد باشد و در عصر که هوا سردتر میشود به 3 درجه سانتیگراد برسد، درجه دمای عصر را از درجه دمای ظهر کم کرده، میگوییم عصر 3 درجه سردتر شده است یا ظهر 3 درجه گرمتر از عصر بود. اما نمیتوانیم از این دو درجه دما نسبت بگیریم و بگوییم که دمای ظهر دو برابر عصر است یا دمای عصر یک دوم دمای ظهر است. علّت این امر این است که دما از صفر حقیقی ( که حدود درجه 273- درجه سانتیگراد) شروع نمیشود، بلکه از دمای صفر قراردادی شروع می شود که همان دمای انجماد آب است؛ یعنی دمایی که میزان دمای مناطق مسکونی عموما حول و حوش آن است. این امر برای سهولت و کوتاه کردن مقیاس سنجش دما به عنوان مبدأ (صفر) درجه سانتیگراد انتخاب شده است.
متغیر بهره هوشی نیز متغیری فاصله ای است. به عنوان مثال، اگر دانش آموزی از یک آزمون هوش نمره صفر بگیرد، به این معنا نیست که او اصلا هوش ندارد و یا کسی که نمره بهره هوشی او 100 است نمی توان گفت که بهره هوشی او دقیقا دو برابر کسی است که بهره هوشی او 50 است. چرا که متغیر بهره هوشی فاقد صفر حقیقی است.
4.سطح سنجش نسبی
چهارمین و دقیق ترین سطح اندازه گیری، مقیاس نسبی است که در آن، ویژگی های نمونه به صورت معنی داری رتبه بندی شده اند، فواصل بین رتبه ها مساوی اند و وجود نقطه صفر نه به صورت داوری و دلخواه، بلکه بر اساس ماهیت تعیین میشود.
متغیر نسبی (نسبتی) متغیری کمّی است که واحدهای اندازه گیری آن هم ارز و مساوی اند و دارای صفر حقیقی است.متغیر نسبی علاوه بر این که دارای همان خصوصیات متغیر فاصله ای است (واحدهای آن هم ارز و معادل اند)، چون دارای صفر حقیقی است میتوان واحدهای آن را بر هم تقسیم یا نسبت آنها را حساب کرد؛ از همین رو به آن متغیر نسبی یا نسبتی میگویند. برای مثال سن بر حسب سال متغیری نسبی است که واحد سنجش آن سال است. کسی که تازه به دنیا آمده صفر ساله است؛ علی 40 سال دارد و سن او دو برابر حمید است که 20 سال سن دارد. متغیرهای تحصیلات بر حسب سال و درآمد بر حسب ارز نیز نسبی هستند. تعداد هر مجموعه ای متغیری نسبی است، مانند جمعیّت، تعداد خانوار، تعداد کارمندان و تعداد واحدهای مسکونی. نسبت و میزان مانند میزان موالید، میزان رشد جمعیّت، میزان طلاق و ... نیز متغیرهای نسبیاند.
توجه: تفاوت دو مقیاس فاصله ای و نسبی در عمل چندان زیاد نیست و میتوان در هنگام انجام تحلیل های آماری این دو مقیاس را یکسان فرض کرد. نرم افزار SPSS بین داده های فاصله ای و نسبی تمایزی قائل نمیشود و از اصطلاح Scale برای توصیف هر دو دسته از متغیرهای فاصله ای و نسبی استفاده میکند. یعنی در برنامه SPSS، داده ها در سه دسته متغیرهای اسمی، ترتیبی و فاصله ای- نسبی طبقه بندی میشوند.
چه سطحی از سنجش مناسبتر است؟
چون تعیین سطح سنجش بستگی به تصمیم پژوهشگر دارد در ارتباط با این سوال که چه سطحی از سنجش در پژوهش ها مناسب تر است باید به چند نکته توجه داشت:
1- هر چه بر سطح سنجش افزوده شود دامنه روشهای تحلیل قابل استفاده گسترده تر میگردد.
2- تکنیکهای قوی و پیچیده تحلیل، برای متغیرهای فاصله ای/نسبی مناسب است.
3- سطوح بالاتر سنجش، اطلاعات بیشتری فراهم میآورد.
4- پرسش هایی که مستلزم دقت و جزئیات زیادی اند ممکن است غیرقابل اعتماد باشند، چرا که مردم غالبا اطلاعات دقیق و مفصل ندارند(مثلا ممکن است بهره هوشی خود را به طور دقیق ندانند).
5- ممکن است مردم از ارائه اطلاعات دقیق اکراه داشته باشند اما از بیان کلی تر آن اکراه یا اِبایی نداشته باشند (مثلا مشخص کردن گروه سنی یا طبقه درآمد).
6- متغیرهایی که در سطح فاصله ای/نسبی سنجیده شده اند را به سادگی میتوان به سطح ترتیبی یا اسمی تقلیل داد ولی داده هایی را که در سطوح پایین تر اندازه گیری شده اند نمی توان به سطوح بالاتر تبدیل کرد.
خلاصه آن که به طور کلی توصیه میشود متغیر را در بالاترین سطح سنجش سنجید، اما ملاحظات مربوط به پایایی، میزان پاسخگویی و مقتضیات پژوهش به این معناست که اغلب اندازه گیری در سطوح پایین تر عاقلانه تر است.
جدول 1-1- راهنمای تشخیص سطح سنجش
معیارها |
اسمی |
ترتیبی |
فاصله ای |
نسبی |
آیا طبقات مختلفی وجود دارد؟ |
بله |
بله |
بله |
بله |
آیا میتوان طبقات را رتبه بندی کرد؟ |
خیر |
بله |
بله |
بله |
آیا میتوان اختلاف طبقات را به صورت عددی مشخص کرد؟ |
خیر |
خیر |
بله |
بله |
آیا میتوان داده ها را بر هم تقسیم کرده و نسبت گرفت؟ |
خیر |
خیر |
خیر |
بله |
دانلود فایل PDF متن بالا